بی خوابی ات ...

ساخت وبلاگ
جوانی ام مرا ببخش که تو را در خفگانی مرطوب و اندوهگین رها کردم و تمام لحظاتی که باید مقابل دردهای کوچک و بزرگ شانه بالا می انداختی و چایی بی خیالی ات را سر می کشیدی توی فنجانت زهر غم ریختم تا مصموم شوی و شعر بالا بیاوری ..مرا ببخش که سی و چ بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anastisa بازدید : 104 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1396 ساعت: 17:51

یک نفر هم نیست که بیاید بگوید هی فلانی تو اصلا نخند به قیافه ات نمی آید.خنده هایت مثل حس بد دیدن خورشید از لای ابرهای نازک در یک روز برفی است ، می دانم دوست داری همه بفهمند که خوشحالی و ککت هم نگزیده ولی باور کن دل آدم را می زنی نخند .برو ر بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anastisa بازدید : 108 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1396 ساعت: 17:51

روزهایی از زندگی هم هست که هرچه تظاهر به بیخیالی کنی و به اتفاقات تلخ گذشته و آنهایی که قرار است بیوفتد پوزخند بزنی دل آدم را بیشتر به درد می آورد بیشتر از وقتی که حداقل جیغ و ونگ می زدی و به زمین و زمان فحش می دادی که آخر چرا...این روزهای بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anastisa بازدید : 114 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1396 ساعت: 17:51

راستش را بخواهی قشنگترین لحظه وقتی کنارت بودم زیاد بود یکی دوتا نبود یعنی.اصلا نمی شود گفت کدامشان بهتر ولی رمانتیک ترینش وقتی بود که توی قطار مترو موقع رفتن، شقیقه ام مثل آهن ربا روی شانه ات چسبید و چشم بسته خواب دیدم تمام تنهایی ام تمام شده و هیچ غ بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anastisa بازدید : 102 تاريخ : جمعه 5 آبان 1396 ساعت: 5:02

مابقی زندگی شبیه سرفه های دختری یازده ساله ، قبل از کشف داروی سل است که بلوغش نارس مانده و مرگ  گلویش را چنگ می زند ، و نگاه غم انگیزش به آدمهایی که  روبرویش نشسته اند و برایش از خداوند طلب بخشش می کنند.ما بقی زندگی شبیه قدمهای بی هدف و نا منظم کولی بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anastisa بازدید : 100 تاريخ : جمعه 5 آبان 1396 ساعت: 5:02

می ترسم خواب باشم و او دست به گردنم زنجیر کرده باشد و بی خوابی اش زخم باز کند و نیمه شب زل بزند به لبهایم و برای خودش رویا ببافد و هذیان گفتنم شروع شود و اسم تو را صدا کنم..هیوا؟ هیوا؟ چه بلند شده موهایت؟ دیدی آخر شانه کردنشان قسمت من شد ؟ مگر نمی گف بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anastisa بازدید : 96 تاريخ : جمعه 5 آبان 1396 ساعت: 5:02